رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

unforgettable moments

ليست سوالات عجيب تو !‌

مامان اگه من زشت بودم چي ميشد ؟ مامان چرا تو من رو دوست داري ؟ چرا پشه ها همش من رو ميخورن ؟ مامان آب ميخورم جيش مياد ، پي پي از كجا مياد ؟ چرا آدمها پير ميشن ؟  مامان تو پير نشو ! شبها موقع خواب :‌  مامان هيولا نمياد ؟  روح چي ؟   ...
26 مرداد 1392

خوش ميگذره

سلام عشق من ديروز جمعه بود و صبح با هم انگليسي كار كرديم و بعد از ظهر خوابيديم . شب با پارسا اينها و فرنوش و گلنوش و نوش افرين رفتيم رستوران . الهي مامان برات بميره كه با اهنگ يه عالمه رقصيدي . بعدش به امير گفتي : (‌ اينجا خيلي خوش ميگذره ) الان ساعت 4 و تو توي كلاس انگليسي هستي . امروز امتحان داري . نميدونم اصلا ميدوني امتحان چيه ؟ ...
26 مرداد 1392

اولين امتحان !

سلام نازگل مادر ! شنبه 26/05/92 اولين امتحان ( ميان ترم انگليسي ) زندگيت رو تجربه ميكني ! بايد اين چند روز رو وقت بذارم باهات تمرين كنم . اما كو وقت ؟ شايد فردا بيارمت اينجا سر كار . اميدوارم كه موفق بشي و بتوني چيزهايي كه بلدي رو جواب بدي ... ديروز بهم گفتي : ( مامان اگه تو بميري من گريه ميكنم !‌) من بغلت كردم و بهت گفتم الهي برات بميرم ! تو در جواب بهم گفتي :( الان ؟!‌ ) گفتم نه منظورم اينه كه خيلي دوست دارم .... ...
22 مرداد 1392

دلم برات تنگ شده ...

سلام عشق من  خ يلي دلم برات تنگ شده ، حالم از اين كار لعنتي بهم ميخوره ... يه عالمه ايكاش دارم كه نگم بهتره. الان توي كلاس زبان هستي . از صبح خبري ازت ندارم .   اين روزها ياد گرفتي اگه چيزي بخواي و ما انجام نديم ميگي : ميرم خودم رو ميندازم  توي چاه كه از دست من راحت بشي ! يا ديشب نميدونم چي بهت گفتم جواب من رو اين طوري دادي :  ( ميرم خودم رو با چاقو ميكشم ها ! ) منم گفتم : خب برو !   (‌ بعدا تو گريه نميكني؟)  نه !  ( بعد من ميميرم . تو گريه نميكني ؟ )‌ خدايا من چي جواب تو رو بدم ؟ بغلت كردم گفتم خدا نكنه ما...
21 مرداد 1392

امروز صبح !

سلام عشق مادر امروز صبح ساعت 6 كه رفتيم خونه ماني ني ، توي خواب هي غلت ميزدي اومدم ملافه تو رو بندازم روت يك دفعه محكم زدي توي صورتم ! ( توي خواب ها ) تا اومدم بجنبم يكي ديگه هم زدي !!!  بعدش مبگفتي عنكبوت !! فكر كنم داشتي توي خوابت عنكبوت روميكشتي، منو به جاش كتك زدي! بعد يه كم خنديدي و چند دقيقه بعد بلند داد زدي : ( كوفت زهر مار ! )   ...
15 مرداد 1392

سرما

سلام عشق من الان يك هفته است كه هوا سرد شده و همش بارون مياد . يه جوري كه اصلا يادم رفته تابستونه !   چند روزه كه سرفه ميزني . دوبار ه هوا سرد شد و داري سرما ميخوري ... امروز برم برات جوشونده بخرم . ديشب كلي برات نقاشي كشيدم و تو هم يه نقاشي ب رام كشيدي . اگه شد عكسش رو برات ميذارم . يه دايره سياه كه گفتي چاله هست . يه كم رنگ ابي كه آب توي چاله بود . يه كم رنگ سبز كه گفتي سوسمار توي چاله هست من بهت گفتم چرا سوسمار معلوم نيست . بهم ميگي آخه سوسمار اون زير هست ديگه ديده نميشه بعد ورق زدي پشت صفحه رو نشون دادي ميگي اينجاست ! توي چاله ... مامان برات بميره ...
10 مرداد 1392

آخرين اخبار

سلام عشق مادر ! اين چند وقت كلي درگير بودم و بالاخره سرنوشت من رو كشوند به اينجا ( پيش همكارهاي سابقم ) خب الان كه فكر ميكنم ، خوشحالم و احساس خوبي دارم . خب اولين خبر اينه كه من خاله شدم !  كيان كوچولو دنيا اومد . واي كه چقدر اون روز من استرس  داشتم . خب در اولين فرصت عكس كوچولوي چشم آبي رو ميذارم . دومين خبر اينه كه امروز يه ني ني ديگه به دنيا مياد . شايد هم به دنيا اومده باشه تا حالا . اسمش آرميتيس يا  اِميتيس . ولي از من دوره و حالا اميدوارم بتونم قبل از عروسيش ببينمش !!!! خب رهام جون خبر جديد از تو اين كه دست از سر اسپايدر و سوپر من برداشتي و تارزان شدي ! خيلي كم خرج و راحت . با يك شور...
7 مرداد 1392
1